
خدای من؛ خدای تو؛ خدای ما…
ارسال در 04 نوامبر 16 - بازدید: 2,122 مشاهدهدر تاریخ، تعریف و درک از خدا به عنوان یگانه خالق و هستی بخش به موجودات، به تعداد تمامی انسان ها بوده است. ممکن است هر کدام نیز نشانه ای از حق و حقانیت...
در تاریخ، تعریف و درک از خدا به عنوان یگانه خالق و هستی بخش به موجودات، به تعداد تمامی انسان ها بوده است. ممکن است هر کدام نیز نشانه ای از حق و حقانیت در درون خود داشته باشند. برخی صفاتی را برای خدا در نظر بگیرند که مخصوص مخلوق اوست و برخی هم صفاتی برای او در نظر بگیرند که یک بخش از آن غلط و یک بخش از آن درست است و خلط بین حق و باطل کرده باشند. بنابراین شناخت و درک انسان ها از خداوند، در زمان های مختلف متعدد و گوناگون بوده است و هر کسی به تبعیت از پیرامون خود و اطلاعاتی که از کودکی دریافت کرده، شروع به تعریف خدا و تبیین رابطه ی خود با او نموده است.
مسأله آن است که حقیقت ذات الهی و نوع رابطه ی او با مخلوقات را به صورت درست و صحیح تنها خداوند و فرستادگان معصوم او می توانند بیان کنند. به دو دلیل:
- ذات خداوند برای انسان ها قابل شناخت نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: «فإذا انتهی الکلام إلی الله فأمسکوا؛ پس هر گاه سخن به خدا رسید، دست نگه دارید.» (المحاسن، ج ۱، ص ۳۸۰) هنگامی که انسان نتواند برای یک موجود تعریفی بیابد، شروع به بیان صفات او می کند. بیان صفات به جای تعریف، ناشی از دو چیز است: ا. عجز انسان از درک ذات آن چیز ۲٫ عدم احاطه بر آن چیز به دلیل بسیط بودن. مثلا انسان اگر نتوانست تعریف درستی از وجود ارائه بدهد، پس به ناچار شروع به بیان و تشریح آثار وجود می کند تا از این راه به درک حداقلی از مفهوم «وجود» برسد. حالا که انسان نمی تواند ذات خداوند را بشناسد به این دلیل که اصلا قابل شناخت نیست، پس می بایست به سمت شناخت صفات او رفت که تنها از این راه است که می توان به مقداری از معرفت و آگاهی نسبت به او رسید؛ هر چند شناخت حقیقت ذات الهی امری است به غایت دشوار و محال. آنچنان که امام صادق علیه السلام فرمودند: «تکلموا فی خلق الله و لا تکلموا فی الله؛ فإن الکلام فی الله لا یزید إلا تحیرا». در مورد خلق خدا سخن بگویید ولی درباره ی ذات خدا صحبت نکنید که سخن گفتن در این باره نتیجه ای جز تحیّر ندارد. (التوحید، ص ۴۵۴) توصیه به عدم تفکر در ذات الهی، به دلیل محدودیت ظرفیت عقل ما برای درک غیب است. آنچنان که یک کودک از فلسفه و امور عقلی تنها واژه هایی سخت و اصطلاحاتی سنگین می شنود که از دیدگاه او فایده ای هم بر آن ها مترتب نیست، نسبت ما در مقابل خداوند برای کسب شناخت و معرفت به ذات او نیز به همین صورت است. چون نمی توانیم بفهمیم حقیقت ذات الهی چیست، به مجرد اینکه به امری دشوار در کسب معرفت برخورد می کنیم، از تلاش برای فهم سایر موارد نیز پشیمان می شویم. بنابراین چون قابل شناخت نیست، انسان ها از پیش خودشان شروع به بافتن و سرایش تعاریفی درباره ی ذات خدا می کنند. هر کس برای خود خدایی تعریف کرده و همان را می پرستد. کاری که سرانجامش «هلاکت» است. (اصول کافی، ج ۱، باب توحید) در نتیجه تنها خداست که می تواند صفات خود را معرفی کرده و از این راه انسان ها با تمام محدودیت عقلی به شناخت نسبی درباره ی او برسند.
- انسان ها معمولا در تعریف خدا، بر اساس تصوراتی که از کودکی (غالبا به نادرستی) در ذهن شان نقش بسته است شروع به تعریف خداوند و خداپرستی می کنند. این گونه که باشد، خدا برای هر کسی تعریف مخصوص به آن شخص دارد و قواعد و قوانین پرستش آن خدا هم ظاهرا تفاوت خواهد داشت. پرستش خدا با تعریف غیر مرتبط با منبع وحی و دین، آثار و نتایجی در دنیا به بار می آورد. ممکن است خدای یک شخص، ظلم را بپسندد و همین تصور، او را ظالم کند در حالی که خودش بر این گمان باشد کرده هایش عین عدل است. «قُل هَل ننبئکم بالأخسرین أعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعا»، «بگو آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها چه کسانی هستند؟ آنها که تلاش های شان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده، با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند». (سوره کهف آیه ۱۰۳ و ۱۰۴) بنابراین چون مردم در تعریف خدا متفاوت و متنوع و غالبا همراه با خطا و اشتباه هستند، می بایست تعریف خدا و خالق را از سرچشمه ای گرفت که خطاناپذیری و عصمت در آن جاری و ساری باشد. تنها منشأ صدوری که می توان در نظر گرفت و به آن اعتقاد پیدا نمود «خداوند» است. خداوند کژی ها و ناراستی ها و ناملایمات ما در تعریف خودش را اصلاح می کند. وسیله و ابزار اصلاح نیز، خود انسان ها هستند.
به این دو دلیل، انسان ها نمی توانند به شناخت کاملی از خدا برسند. خداوند مانند سرچشمه ی نور است؛ «الله نورُ السماوات و الأرض» هر چقدر که از این نور، دور شویم، دریافت مان از حقیقت وجودی او نیز دورتر و غریب تر است. تمام دعواهای تاریخ و ریشه ی پدید آمدن تفاوت میان برخی مذاهب و رشد آئین ها و مسلک های گوناگون فکری که هر کدام داعیه ی امری داشته اند که به خیال شان حقیقت محض است، از اینجا آغاز می شود که تعریف و نوع نگرش افراد به خدا متفاوت و گوناگون بوده است.
این تفاوت نگرش ها به خداوند، امروزه نیز باعث دردسرهای فراوانی شده است. برای مثال پدید آمدن تفکراتی که خدا را «رحمت مطلق» و «مهربانی محض» توصیف و تعریف می کند یا نگرشی که رابطه ی خداوند با بندگان را در «تسامح محض» یا «سختی و دشواری محض» تصور می کند همه ناشی از این است که انسان امروزی در تعریف خدا به خطا رفته و از منبع وحی دور شده است. افرادی همچون «سیدحسن آقامیری» که امروزه با سخنرانی هایشان، حتی آیات قرآن را نیز از دریچه ی نگرش رحمانی خود به خدا تفسیر به رأی می کنند و جهنمی را که قرآن، «همیشگی» می داند همچون بیمارستانی توصیف می کنند که قرار است کافر و منافق در آن پاک شوند و بعد به بهشت بروند!
نقد تفکرات امثال سیدحسن آقامیری که این روزها مبنای طرح شبهات بسیاری بر علیه قرآن و دین اسلام شده است را آغاز خواهم کرد ان شاء الله. این مطلب مقدمه ای برای ورود به بحث نقد بود.
[…] که ناشـی از فهم نادرست موضوع «توحید» است. در یادداشت “خدایِ من، خدای تو، خدای ما” بهطور کامل توضیح دادم که بسیاری از اشتباهات، […]