
پاسخی جامع به «آنچه درباره ی علی نشنیده ایم» (۲)
ارسال در 25 ژوئن 17 - بازدید: 1,960 مشاهده۳٫ «اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشد. گفت: در صحنه بمانید و اظهارنظر و انتقاد کنید که...
۳٫ «اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشد. گفت: در صحنه بمانید و اظهارنظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد. بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست».
الف- در اسلام، رأی به یک شخص بعد از مشروعیت حکومت او است؛ یعنی ابتدا مشروعیت مهم است و سپس مقبولیت یا همان رأی و نظر مردم. به این ترتیب اگر حکومت کسی پایه و مبنای شرعی نداشته باشد، تمام مردم دنیا نیز پشت او قرار بگیرند حکومت او مشروع نیست و تا زمانی که مشروع نباشد نقطهی مقابل حکومت الهی یعنی حکومت طاغوتی و شیطانی است. همانگونه که امیرالمؤمنین(ع)، غصب خلافت توسط اهالی سقیفه را به «آبی بد مزّه و لقمهای گلوگیر»، «چیدن میوهی کال و نارس» و «کشاورزی در زمینی که متعلق به غیر است» تشبیه کردند. دربارهی امیرالمؤمنین(ع) نیز این گونه نبود که رأی مردم به ولایت و خلافت ایشان مشروعیت بدهد؛ بلکه از ابتدای وفات پیامبر نیز ایشان خلیفه بودهاند اما حکومت به صورت ظاهری در اختیار ایشان نبوده است. امام و جانشین بر حق پیامبر ایشان بودند، اما چون یار و یاوری برای برپایی حکومت نداشتند تا زمانی که مردم به آمادگی لازم برای پذیرش خلافت ایشان رسیدند صبر پیشه کردند. بنابراین اشتباه محض است که تصور کنیم رأی یا بیعت مردم به حکومت کسی مشروعیت میدهد، یا اینکه بگوئیم «مبنای ولایت رأی مردم است»! البته جای هیچ انکاری نیست که بگوئیم تا به حال هیچ حاکمی در تاریخ بشریت با چنان بیعتی به حکومت نرسیده است. توصیفات عجیب امیرالمؤمنین(ع) از نحوهی بیعت مردم با ایشان گویای امر است. برای نمونه خطبه ۲۲۹ نهج البلاغه را مطالعه کنید.
ب- آن جملهای هم که در متن شبهه نوشته شده «ابنابیوقاص مشروعیت حکومت او را نپذیرفت» از اساس نادرست است؛ چرا که اولا سعدبنابیوقاص در عین اینکه با امیرالمؤمنین(ع) بیعت قلبی نکرد موضع سختی هم در مقابل مشروعیت حکومت و ولایت امیرالمؤمنین(ع) نداشت، ثانیا مشروعیت حکومت امیرالمؤمنین(ع) توسط خداوند تضمین شده بود و وابسته به نظر هیچ کسی نبود؛ آن گونه که در خطبه ۱۶۹ نهجالبلاغه میفرمایند: «آن ها از روی حسادت بر کسی که خداوند حکومت را به او بخشیده است، به طلب دنیا برخاسته اند».
ج- امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه میفرمایند: «از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید. پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاریم که جز او پروردگاری نیست». از این خطبه چند نکته برداشت می شود: الف) تواضع بیش از اندازهی امام در یکی دانستن خود با مردم در انجام خطا. ب) اثبات عصمت امام است؛ به این صورت که اشتباه نکردن خود را وابسته به ارادهی خداوند دانستند. ج) امام در اغلب امور حکومتی مشورت میکرد و هیچ امری از امور حکومت نبود مگر اینکه در آن رأی و نظر مشاوران را هم به کار میگرفتند. د) مشورت دادن و همفکری و بیان حقیقت را حق مردم دانستند نه تکلیف. تفاوت است میان حق و تکلیف. مثل این است که میگوئیم زنان در دین اسلام حق قضاوت دارند اما تکلیف نیست. مشورت دادن تکلیف نشد چرا که هر کسی توانایی مشورت دادن، اظهارنظر صحیح داشتن، انتقاد به جا و منصفانه را ندارد و هر انتقاد و مشورتی به کار نمیآید.
د- اطاعت از رهبر جامعه ی اسلامی و عدم تبعیت از فتنهگران بر هر کسی که زیر بیعت حکومت اسلامی است واجب میباشد؛ امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۱۵۶ نهج البلاغه در نکوهش پیروی از عایشه و لزوم تبعیت از رهبر جامعه میفرمایند: «ای مردم بصره! در پیدایش فتنهها، هر کس که میتواند خود را به اطاعت پروردگار عزیز و برتر، مشغول دارد چنان کند؛ اگر از من پیروی کنید به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد، هر چند سخت و دشوار و پُر از تلخی ها باشد». همچنین در خطبه ۱۶۹ می فرمایند: «همانا حکومت الهی حافظ امور شماست، بنابراین زمام امور خود را بی آن که نفاق ورزید یا کراهتی داشته باشید به دست امام خود بسپارید. به خدا سوگند اگر در پیروی از حکومت و امام، اخلاص نداشته باشید، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت که هرگز به شما باز نخواهد گردانید و در دست دیگران قرار خواهد داد».
۴٫ «سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در خانه حصرش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت».
الف- در تاریخ ضبط است که مدارای امیرالمؤمنین (ع) با مخالفانشان بسیار بیش از تصور بوده است. هیچگاه آخرین راهحل را خشونت قرار نمیدادند بلکه دائما بر مدارا کردن تأکید میکردند. سعدابنابیوقاص نیز نه اینکه با امیرالمؤمنین (ع) بیعت نکرد بلکه دیرتر از سایرین بیعت کرد و البته بر بیعت خودش هم استوار نبود و در هیچکدام از جنگهای سهگانه، پشتیبان امیرالمؤمنین (ع) نشد. خودِ سعد اندیشهی خلافت در سر داشت و همواره نسبت به امیرالمؤمنین (ع) حسادت میکرد که به همین دلیل امیرالمؤمنین(ع) صفت او را این طور بیان کردند: «أما سعد، فَحسودٌ» (الإمامه و السیاسه، ج ۱ ص ۵۳) هر چند به موضوع حق بودن امیرالمؤمنین(ع) اذعان مکرر داشت تا جایی که در برخی گفتوگوها با معاویه، جملات و عبارات بسیاری در بیان فضائل امیرالمؤمنین(ع) از او صادر شده است. برای نمونه در کلام امام مجتبی(ع) است که فرمودند: «وقتی معاویه به سعد میرسد به او میگوید: «ای ابا اسحاق! چه چیزی مانع شد که مرا در خونخواهی امام مظلوم (عثمان) یاری ننمایی؟» سعد گفت: همراه تو علیه علی بجنگم؟، هرگز، زیرا از پیامبر شنیدم که فرمود: «انت منی بمنزله هارون من موسی» معاویه به وی گفت: «تو این جمله را از پیامبر شنیدی؟» سعد گفت: «آری، اگر چنین نباشد هر دو گوشم کَر باد». سپس معاویه گفت: «تو الان هیچ عذری برای کنارهگیری نداری، به خدا سوگند اگر من این جمله را از پیامبر شنیده بودم هرگز با علی نمی جنگیدم». (علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۲۳)
ب- مدارا کردن امیرالمؤمنین (ع) تا زمانی بود که مخالفان دست به اسلحه نبرده، بر علیه حکومت شورش نکرده و حکومت اسلامی را با خطر مواجه نمیکردند. انتقاد کردن و حتی قبول نداشتن حکومت اسلامی مشکلی برای کسی ایجاد نمیکرد. همان طور که امثال سعدبنابیوقاص، عبداللهبنعمر، خوارج، طلحه، زبیر و عایشه و … حکومت و ولایت امیرالمؤمنین(ع) را آنطور که شایسته بود نپذیرفتند، اما هیچگاه صرفا به خاطر همراهی نکردن امام و عدم بیعت با ایشان در محدودیت و تنگنا قرار نگرفتند. ولی هنگامی که همین افراد در شکلها و قالبهای مختلف دست به سلاح برده و بر علیه حکومت شورش و جنگ به راه انداختند، امیرالمؤمنین(ع) هیچ راهی جز مبارزه را انتخاب نکردند. همانطور که در خطبهی ۱۷۳ یکی از ویژگیهای رهبر جامعهی اسلامی را این میدانند که با فتنهانگیزان مبارزه کند: «اى مردم، آن که تواناترین مردم به حکومت، و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایستهتر است. اگر در مسأله حکومت فتنه جویى به فتنه برخیزد بازگشت به حق از او خواسته مى شود و اگر امتناع ورزید کشته مى شود». (نهج البلاغه، ترجمه انصاریان)
حضرت در خطبه ۱۶۸ و ۱۶۹ نهج البلاغه درباره ی مرز مدارا کردن با مخالفان می فرمایند: «این جریان سیاسی را تا می توانم مهار میکنم، اما اگر راه چاره ای نیابم، با آنان میجنگم» و در خطبه ۱۶۹ دربارهی طلحه و زبیر و سران قریش که برای تدارک جنگ آماده میشدند این چنین میفرمایند: «همانا ناکثین عهدشکن، به جهت نارضایتی از حکومت من به یکدیگر پیوستند، و من تا آن جا که برای وحدت اجتماعی شما احساس خطر نکنم، صبر خواهم کرد. زیرا آنان اگر برای اجرای مقاصدشان فرصت پیدا کنند، نظام جامعه ی اسلامی متزلزل میشود».
پس متوجه شدیم که مدارای حضرت با مخالفان حکومت اسلامی تا جایی بوده که آنها حرکتی بر خلاف نظم عمومی جامعه انجام ندهند و چنانچه به حق مردم در امنیت و آرامش دستاندازی میکردند امیرالمؤمنین(ع)، تواناترین شخص برای بازپسگیری حقوق از دست رفته و تعرض شدهی مردم و حکومت الهی بودند.
>>> بخش سوم این مطلب <<<
همچنین شما می توانید این مقاله را به صورت یکجا دریافت کرده و بخوانید …
دریافت مقاله
* هر نوع ابهام و پرسش دیگر را در این باره، در بخش نظرات همین پست بنویسید.
* برای فرستادن سؤال و شبهه جهت پاسخ گویی، از بخش ” تماس با من ” بهره بگیرید.
* استفاده از این مطلب بدون ذکر منبع اشکالی ندارد.