
امام حسن (ع) چرا صلح کرد؟
ارسال در ۰۲ آبان ۹۵ - بازدید: 606 مشاهدهبسم الله یکی از سؤالات همیشگی درباره ی امام حسن مجتبی علیه السلام این بوده که چرا امام مجتبی علیه السلام مانند امام حسین علیه السلام به قیام علیه معاویه نپرداختند و راضی به...
بسم الله
یکی از سؤالات همیشگی درباره ی امام حسن مجتبی علیه السلام این بوده که چرا امام مجتبی علیه السلام مانند امام حسین علیه السلام به قیام علیه معاویه نپرداختند و راضی به صلح شدند؟ پاسخ کمی نیاز به تحلیل شرایط دارد. یعنی باید بدانیم امام حسن علیه السلام در چه شرایطی بودند که نتوانستند به قیام بر علیه معاویه بپردازند.
پس از به شهادت رسیدن امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام و شدت گرفتن نفاق در بین مردم کوفه، معاویه علیه اللعنه فرصت را مناسب دید تا خود را بیش از گذشته مطرح نموده و خلافت اسلامی را از مسیر اهلبیت علیهم السلام بیش از پیش جدا نموده و انتقام خاندان بنیامیه را بنیهاشم بگیرد! به همین دلیل بلافاصله پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام برای گروهی از اقوام و قبیلههای مختلف نامه نوشت و به آنها گفت: «خداوند به لطف و کرمش مردی را بر علی ابن ابی طالب مسلط کرد تا این که او را به قتل رساند! اکنون اصحاب و یاران علی همگی پراکنده و متفرقند. نامه ای از بزرگان و اشراف شما به من رسیده که از من درخواست امان برای خود و قبیله های شان کرده اند. به محض اینکه نامه ی من به شما رسید، خود و اطرافیان تان به من ملحق شوید. به لطف خداوند ما و شما به آرزوی خود رسیده و خون عثمان با خون علی جبران گردید و اهل ظلم و ستم از بین رفتند!».
پس از این نامه، معاویه سپاه عظیمی با خود همراه کرد و به سوی عراق رفت. وقتی این خبر به امام مجتبی علیه السلام رسید ایشان به حجر بن عدی دستور دادند که همه مردم را برای حرکت و مقابله با معاویه آماده کنند. امام بر منبر رفته و سخنرانی کرد و فرمود: «به من خبر رسیده که معاویه به سوی عراق حرکت نموده است؛ اکنون به سوی نخیله حرکت کنید، خداوند شما را رحمت کند.» در تاریخ نوشته اند که بعد از سخنرانی امام مجتبی علیه السلام حتی یک نفر هم به همراهی و مساعدت امام از جای خود بلند نشد تا اینکه عدی بن حاتم رو به مردم کرد و گفت: «این سکوت شما چقدر زشت است! آیا جواب امام خود را نمی دهید؟ آیا جواب فرزند فاطمه را نمی دهید؟ مسلمانان کجا رفتند؟ آیا از عیب و عار این عمل نمی هراسید؟».
امام حسن علیه السلام وقتی به دیر عبدالرحمان رسیدند، عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب را فرمانده لشکر کرده و به او می فرمایند: «ای پسر عمو، من دوازده هزار نفر از جنگجویان و سواران عرب را به همراه تو اعزام می کنم. به سوی شط فرات حرکت کن تا فرات را بر روی سپاه معاویه ببندی. سپس به سوی منطقه مسکن رفته و وقتی سپاه معاویه را دیدی جلوی آنان را بگیر تا من برسم.»
معاویه وقتی به حبوبیه (منطقه ای نزدیک مسکن) رسید، جنگ شدیدی میان وی و سپاه عبیدالله بن عباس شکل گرفت. شب هنگام معاویه برای عبیدالله پیکی فرستاد که حامل این پیام برای او بود: «حسن بن علی با من درباره ی صلح صحبت نموده و راضی شده است که امر خلافت را به من واگذارد. اگر الان به من ملحق شوی در آینده به ریاست خواهی رسید و یک میلیون درهم به تو می پردازم». این وعده ی معاویه، عبیدالله را کاملا مردد کرد! معاویه درباره ی صحبت کردن با امام حسن علیه السلام دروغ گفت و عبیدالله هم البته به این خاطر، تمایل به پیوستن به معاویه نداشت. بلکه او به خاطر وعده ی سنگین مالی که معاویه داد به سمت او رفت. سرانجام در همان شب عبیدالله بن عباس به سمت معاویه رفت و لشگر را به حال خود رها کرد! و این شد یکی از مهم ترین دلایل تفرقه و چند دسته گی در سپاه امام حسن علیه السلام؛ به گونه ای که سپاه امام در مدائن با شنیدن این خبر، به شدت دچار پراکندگی و تفرقه شد. نشر شایعه یکی از حیله های معاویه برای از کار انداختن سپاه بزرگ امام حسن علیه السلام بود. مثلا در مدائن شایع کرد که قیس بن سعد (یکی دیگر از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام و بسیار وفادار به ایشان) با معاویه صلح نموده است. در سپاه امام در منطقه مسکن شایعه انداخت که امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرده است! علاوه بر همه ی این ها، سپاهیان امام به جز عده ای قلیل، همگی از مردم عادی و ساده لوح بودند که با بادی به سویی می رفتند. تعدادی از منافقان مخالف امام هم به خاطر منافع خود و کاملا در راستای سیاست های معاویه در سپاه امام بودند که سپاهیان و مردم را به مخالفت با امام و عدم پیروی از دستورات ایشان تشویق و تحریک می کردند. افرادی مانند عمر بن سعد، شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن لعنه الله علیهم. البته تعداد زیادی از افراد باوفا و ولایتمدار هم بودند که در سپاه امام بودند که حضرت آنها را در شجاعت و ثابت قدم بودن به کوه تشبیه کردند و حتی معاویه نیز درباره ی آن ها زبان به تجلیل گشود و گفت: «قلب های آن ها مانند قلب یک نفر متحد و منسجم می باشد؛ هرگاه نگاهم به چشم های این گروه می افتد که چگونه با صلابت بر سپاه من حمله می کنند عقل از سرم می پرد.» افرادی مانند حجر بن عدی، ابوایوب انصاری، حبیب بن مظاهر، معقل بن سنان، هانی بن عروه، رشید هجری، میثم تمار، بریر بن خضیر، حذیفه بن اسید، سهل بن سعد، اصبغ بن نباته، صعصعه بن صوحان، عابس بن شبیب، ابراهیم بن مالک اشتر، مسلم بن عوسجه و مسیب بن نجبه و افراد بسیار دیگری از دلیران و ولایتمداران.
امام وقتی شرایط را این گونه دید برای معاویه نامه نوشت تا حجت بر او تمام شود: «ای معاویه، امروز هر انسان دانشمندی از حمله ی تو برای به دست آوردن منصبی که اهل آن نمی باشی، تعجب می کند. تو هیچ گاه فضیلتی در دین نداشتی و هیچ خیری در این از تو دیده نشده است. هنگامی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از دنیا رفت مسلمانان مرا به عنوان جانشین او انتخاب کردند. من به این جهت به تو نامه نوشتم که حجت را بین خود و تو تمام کرده و تو در نزد خدا عذری نداشته باشی. اکنون به تو می گویم که صلاح تو و مسلمانان در آن است که دست از باطل برداشته و مانند سایر مردم دست از مخالفت با من برداری. تو به خوبی می دانی که من سزاوار این منصب هستم و خدا برای تو در آن نصیبی قرار نداده است. از خدا بترس و سرکشی را ترک کن و خون مسلمانان را بیهوده به زمین نریز. اگر دست از کارهایت برنداری با تو مقابله خواهم کرد تا آن که خداوند بین من و تو محاکمه کند که او بهترین حکم کنندگان است.»
* اگر سؤالی در این باره بود در خدمت هستم.
ادامه دارد…
هیچ نظری وجود ندارد